۲پادشاهان 17:6-20
۲پادشاهان 17:6-20 Persian Old Version (POV-FAS)
و الیشع دعا کرده، گفت: «ای خداوند چشمان او را بگشا تا ببیند.» پس خداوند چشمان خادم را گشود و او دید که اینک کوههای اطراف الیشع از سواران وارابه های آتشین پر است. و چون ایشان نزدوی فرود شدند الیشع نزد خداوند دعا کرده، گفت: «تمنا اینکه این گروه را به کوری مبتلاسازی.» پس ایشان را به موجب کلام الیشع به کوری مبتلا ساخت. و الیشع، ایشان را گفت: «راه این نیست و شهر این نیست. از عقب من بیاییدو شما را به کسیکه میطلبید، خواهم رسانید.» پس ایشان را به سامره آورد. و هنگامی که وارد سامره شدند، الیشع گفت: «ای خداوند چشمان ایشان را بگشا تاببینند.» پس خداوند چشمان ایشان را گشود ودیدند که اینک در سامره هستند.
۲پادشاهان 17:6-20 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
آنگاه الیشع چنین دعا کرد: «ای خداوند، چشمان او را باز کن تا ببیند!» خداوند چشمان خدمتکار الیشع را باز کرد و او دید کوههای اطراف پر از اسبان و ارابههای آتشین است. وقتی نیروهای سوری به طرف آنها آمدند، الیشع دعا کرد: «ای خداوند، خواهش میکنم چشمان ایشان را کور کن.» و خداوند چشمان آنها را کور کرد. سپس الیشع بیرون رفته، به ایشان گفت: «شما راه را اشتباه آمدهاید. این آن شهر نیست. دنبال من بیایید تا شما را نزد آن مردی ببرم که در جستجویش هستید.» و آنها را به سامره برد. به محض رسیدن به سامره الیشع دعا کرد: «خداوندا، چشمان آنها را باز کن تا ببینند.» خداوند چشمان آنها را باز کرد و آنها دیدند که در سامره، پایتخت اسرائیل هستند.
۲پادشاهان 17:6-20 مژده برای عصر جدید (TPV)
آنگاه او دعا کرد و گفت: «ای خداوندا، چشمان او را باز کن تا ببیند.» خداوند دعای او را پاسخ داد و خدمتکار الیشع نگاه کرد و دید کوهها پر از اسبها و ارّابههای آتشین در اطراف الیشع هستند. هنگامیکه سوریها حمله کردند، الیشع دعا کرد: «ای خداوند این مردان را کور کن.» خداوند پاسخ دعای او را داد و آنها را کور کرد. الیشع به ایشان گفت: «راه این نیست و این شهری نیست که دنبال آن میگردید، مرا دنبال کنید و شما را نزد مردی که در جستجویش هستید خواهم برد.» او ایشان را به سامره برد. پس از ورود به سامره الیشع بیدرنگ دعا کرد و گفت: «خداوندا، چشمان ایشان را باز کن تا ببینند.» خداوند ایشان را بینا ساخت و دیدند که در سامره هستند.
۲پادشاهان 17:6-20 هزارۀ نو (NMV)
و دعا کرد و گفت: «ای خداوند، چشمان او را بگشا تا ببیند.» پس خداوند چشمان خادم را گشود و او نگریست و دید که کوهها پوشیده از اسبان و ارابههای آتشینی است که اِلیشَع را در بر گرفته بودند. و چون ایشان بر او فرود میآمدند، اِلیشَع نزد خداوند دعا کرد و گفت: «تمنا میکنم این قوم را نابینا گردانی.» پس خداوند به دعای اِلیشَع، همگی را کور ساخت. آنگاه اِلیشَع به آنها گفت: «راه این نیست و شهر این نیست. از پی من بیایید تا شما را نزد مردی که به جستجویش آمدهاید، ببرم.» و آنها را به سامِرِه برد. چون به شهر سامِرِه درآمدند، اِلیشَع گفت: «ای خداوند، چشمانشان را بگشا تا ببینند.» پس خداوند چشمان ایشان را گشود و دیدند که اینک در سامِرِهاند.