Populære bibelvers fra خروج 2

Del

خدا دعا و نالهٔ آن‌ها را شنید و پیمانی را که با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بسته بود، به‌یاد آورد. خدا بر بنی‌اسرائیل نظر کرد و آن‌ها را مورد توجّه قرار داد.

چند سال بعد فرعون مرد. امّا بنی‌اسرائیل هنوز از رنج بردگی می‌نالیدند، و التماس آن‌ها برای کمک به درگاه خدا رسید.

بعدها وقتی‌که طفل بزرگ‌تر شد، او را نزد دختر فرعون آورد. دختر فرعون او را به پسری خود قبول کرد و گفت: «من او را از آب گرفتم، پس نام او را موسی می‌گذارم.»

دختر فرعون گفت: «این طفل را ببر و برای من نگه‌دار و شیر بده. من مزد تو را خواهم داد.» پس آن زن طفل را گرفت تا او را شیر داده از او مراقبت کند.

دختر فرعون برای حمام کردن به رود نیل آمد. ندیمه‌هایش در کنار رود قدم می‌زدند. ناگهان او سبد را در میان نیزار دید. پس یکی از کنیزانش را فرستاد تا سبد را بیاورد.

وقتی موسی بزرگ شد، روزی برای دیدن قوم خود، عبرانیان، بیرون رفت. او دید که چگونه آنان را به کارهای سخت وادار کرده‌اند. حتّی دید که یک نفر مصری یکی از خویشاوندان عبرانی او را کتک می‌زند. موسی به اطراف نگاه کرد و چون کسی را آنجا ندید، آن مصری را کشت و جسدش را زیر شن‌ها پنهان کرد.